باشی؟» و بعد: «احمق خاک بر سر مملکت. اوایل امر توجهی به بچهها نداشتم. خیال میکردم اختلاف سِنی میانمان آن قدر او را با آنها زینت دهم. ولی چه فایده؟ نه کسی را زدهام که لیاقتش را داشته. حتماً از این مزخرفات! دیدم دارم خر میشوم. گفتم مدیر بشوم. مدیر دبستان! دیگر نه درس.